|
یک شنبه 15 اسفند 1389برچسب:, :: 9:14 :: نويسنده : غزاله
ََدانستم تا این حد نا مهربان شده که خاطرات دوران وصالمان را از یاد خواهی برد باور نمیکردم دنیا را از دریچه ی شهوت خواهی نگریست گمان نمی بردم سست عهد و پیمان شکن خواهی شد و هر لحظه و هر ساعت خود را در آغوش هوای دل خواهی افکند و یار دیرینه ی خود را به کلی از یاد خواهی برد با بیرحمی هر چه تمام تر کاسه ی قلبم را شکسته و با دیگری هم پیمان خواهی شد نمی دانم چگونه و به چه نحو آن خاطرات شیرین گذشته را از یاد بردی در شب های تیره و طوفانی دلم تو را چون سایه دنبال می کردم تا مبادا رنج دوران دیده و گزندی بینی فانوس دلم در راه های ظلمانی همیشه راهنمای تو بود حال که خاطرات و صحنه های فریبنده ی گذشته را به کلی از یاد برده ای مرا فراموش مکن مرا فراموش مکن نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |