خانه عشق و صفا
دردو دل
درباره وبلاگ


خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی تقدیم به همه عاشقای دلشکسته

پيوندها
دانستنیها
آموزش
کلبه
!!! عاشیقیزم
سرزمين عاشقانه من
تنها ترين عاشق
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خانه عشق و صفا و آدرس kolbetanhaie.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
غزاله

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 20:31 :: نويسنده : غزاله

! من عاشق همه ام

من وقتي خوب دور و برم رو نگاه مي كنم مي بينم همه رو و همه چيز رو دوست دارم اون وقته كه آروم ميشم ميتونم اشتباه ديگران رو نبينم يا اگه ازشون ناراحت شدم زودي ببخشم ! از وسايلم خوب استفاده كنم و مواظبشون باشم و دوستشون داشته باشم

ميدونين همه ي ما رو يك خدا آفريده و به همه ي ما يك خدا توجه داره ! اين خيلي عاليه يعني ما هر طور فكر كنيم يه جورايي به هم نزديك و وابسته ايم پس بايد با هم باشيم و همديگر رو دوست داشته باشيم . در كنار هم باشيم و كيته ها رو دور بريزيم و عشق رو جاش بياريم . ببخشيم تا بخشيده بشيم

وقتي علم هم ثابت كرده كه هر چي تو طبيعت وجود داره مشغول به تسبيح هستن و ذكر ميگن حتي اونهايي كه بي جان هستن

چطور ميتونه آدم بي تفاوت باشه و دور و بري هاشو دوست نداشته باشه  . موضوع شهادت آب رو شنيدين خيلي شگفت انگيز و جالب بود و مهم . وقتي ما ميتونيم آنقدر نيروي مثبت به اطرافيان بديم و تاثيرگذار باشيم پس چرا از نيروهاي منفي استفاده كنيم . من هميشه سعي ميكنم مثبت ببينم و عشق بدم وعشق بگيرم

خدا هم بنده هايي رو دوست داره كه با ديگر بنده هاش مهربون باشن و به هم كمك كنن

 

بياين به همديگه عشق بورزيم و عاشق هم باشيم و خوشحال و با آرامش زندگي كنيم

بياين همه رو دوست بداريم و اشتباهات همديگه رو زود ببخشيم و راحت باشيم

بياين وقتي دعا ميكنيم همه رو دعا كنيم و گنهكارها و كسايي كه در اشتباه هستن بيشتر دعا كنيم

بياين عاشق همه كس و همه چيز باشيم ! اونوفت مي بينيم چه قدر در خوشبخت هستيم و چطور زندگي ميكنيم

... همه تون رو دوست دارم و دوست خواهم داشت حتي اگه

 
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : غزاله

دوستان هر كدام در عشق معشوقي ميسوزند .
غروب و طلوع غم انگيز را مشاهده ميكنند و با تجديد خاطرات اشك ميريزند .
وصال ها به جدايي و جدايي ها به وصال مي گرايد .
 

 عشاقي غرق در صحنه هاي شورانگيز وصال زندگي ميكنند و هر لحظه براي توصيف
معشوقه ي خويش به قلم و طبيعت پناهنده ميشوند تا بتوانند ثتاي وصال گويند.

عشاقي ديگر چند گوشه اي خلوت و دنج را برگزيده دست زير زنخدان نهاده و به
يار رفته به قهر و عمر كوتاه وصال مي انديشند . غم و اندوه حسرت و ناكامي
وجودشان را احاطه كرده است .آنها هم در صدد هستند تا عظمت وصال و
دردناكترين ساعات عمر خويش را كه در هجر مي گذراتتد تبديل به وصال و عشق
پاك نمايند .


خدايا ! خدايا ! به همه ي ما تظر كن ! همه نياز به عشق و ... داريم خودت
وجودمان را سرشار از عشق و وفا كن ! خدايا عشق ابدي نصيبمان كن ! خدايا
عشق شيرين خودت را هم از ما دريغ نكن و به همه ي مان از عشق لم يزلي
بچشان!!!
 

 
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : غزاله

وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوستت داره...


وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي...


وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه...


وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته...


وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه...


وقتي به انگشتات نگاه کردي به ياد بيار کسي رو که دستاي پر از عشقش لاي انگشتات گم ميشد...


...وقتي شونه هات خسته شد به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند

 
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : غزاله

خيلي سخت است وقتي همه کنارت باشند و باز احساس تنهايي کني!

وقتي عاشق باشي و هيچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد !

وقتي لبخند مي زني و توي دل گريه کنی !

وقتي تو خبر داري و هيچ کس نمي داند !

وقتي به زبان ديگران حرف مي زني ولي کسي نمي فهمد !

وقتي فرياد مي زني و کسي صدايت را نمي شنود !

وقتي تمام درها به رويت بسته است...

آن گاه دستهايت را به سوي آسمان بلند مي کني و از اعماق قلب تنها و عاشق و گريانت بانگ برمي آوري که: « اي خداي بزرگ دوستت دارم!» و حس مي کني که ديگر تنها نخواهي ماند

 
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : غزاله

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش که نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني!

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.

استاد پرسيد: چه آوردي؟

شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم .

استاد گفت: عشق يعني همين!

شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟

استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور. اما به ياد داشته باش که باز هم نمي تواني به عقب برگردي!

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهي با درختي برگشت .

استاد پرسيد که شاگرد را چه شد ؟

او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را که ديدم، انتخاب کردم. ترسيدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم و همين!!!