پروانه
خانه عشق و صفا
دردو دل
درباره وبلاگ


خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی تقدیم به همه عاشقای دلشکسته

پيوندها
دانستنیها
آموزش
کلبه
!!! عاشیقیزم
سرزمين عاشقانه من
تنها ترين عاشق
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خانه عشق و صفا و آدرس kolbetanhaie.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 152
بازدید کل : 72328
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
غزاله

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : غزاله

یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه کرد . سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد . آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد .

پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود .

آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز و گشوده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند . هیچ اتفاقی نیفتاد ! در واقع پروانه بقیه ی عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند . چیزی که آن شخص با همه ی مهربانیش نمی دانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروان بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند .

گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم . اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم . به اندازه ی کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم .

من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم

من دانائی خواستم و خدا به من مسائلی دادکه حل کنم

من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت ماهیچه داد تا کار کنم

من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم

من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند

من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت کردن داد ...

من به هر چه که خواستم نرسیدم اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم .

بیائید بدون ترس زندگی کنیم و با همه ی مشکلات مبارزه کنیم و بدانیم که میتوانیم بر تمامی آنها غلبه کنیم

 



نظرات شما عزیزان:

بهزاد
ساعت16:43---17 خرداد 1390
خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه

بهزاد
ساعت16:42---17 خرداد 1390
اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد

بهزاد
ساعت16:41---17 خرداد 1390
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم

بهزاد
ساعت16:40---17 خرداد 1390
از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت
آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد
حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد
نمی توان از او رنجشی به دل گرفت
بلکه باید تنها از خود رنجید
که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ...
و این خود دردی کشنده است ...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: